معنی از غلامان‌ محمود غزنوی‌

لغت نامه دهخدا

محمود

محمود. [م َ] (اِخ) ابن سبکتکین. رجوع به محمود غزنوی شود.

محمود. [م َ] (اِخ) غازان خان. رجوع به غازان خان محمود شود.

محمود. [م َ] (اِخ) تاج الدین بن سدیدالدین عبدالکریم مستوفی. ممدوح سوزنی سمرقندی شاعر قرن ششم هجری است:
گسترد نام نیک چو محمود تاجدار
محمود تاج دین شه احرار روزگار.
سوزنی.

محمود. [م َ] (اِخ) تقی الدین. رجوع به تقی الدین محمود مظفر شود.

محمود. [م َ] (اِخ) تارابی. رجوع به تارابی شود.

محمود. [م َ] (اِخ) قاری. نظام الدین. رجوع به نظام الدین قاری شود.

محمود. [م َ] (اِخ) شبستری (شیخ...). رجوع به شبستری شود.

محمود. [م َ] (اِخ) ابن علی المرشدی کرمانی متخلص به خواجو. رجوع به خواجو کرمانی شود.

محمود. [م َ] (اِخ) ابن امیراحمد. رجوع به نظام قاری شود.

محمود. [م َ] (اِخ) ابن حسین افضلی. رجوع به صادقی گیلانی شود.

محمود. [م َ] (اِخ) ناصرالدین سلجوقی. رجوع به محمودبن ملکشاه سلجوقی شود.

محمود. [م َ] (اِخ) ابن علی ابی طالب بن عبداﷲبن ابی الرجاء اصفهانی. رجوع به ابوطالب خلافی... شود.

محمود. [م َ] (اِخ) ابن مسعود ضیاءالدین بن مصلح شیرازی، ملقب به قطب الدین و معروف به ملاقطب. او راست کتاب دره التاج. رجوع به قطب الدین و عمادالدین محمود شود.

محمود. [م َ] (اِخ) مظفر ثالث. پنجمین از ایوبیان حماه (683- 698 هَ. ق.). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 69).

معادل ابجد

از غلامان‌ محمود غزنوی‌

2301

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری